آرسینآرسین، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

آرسین حبیبی شاهزاده مامان و باباش

99/11/14

امروز اومدیم ابهر خونه عمو ارش عمو پیام هم هست اومدیم سد ابهر تو همش میگفتی منو ببرید دریا دیگه اوردینت سد  پسر گلم تو خیلی قوی هستی هروقت میخوری زمین بدون گریه و راحت بلند میشی دردت رو با مشتی که میکنی خالی میکنی همه تعجب کردن میگن ارسین چقدر قویه
16 اسفند 1399

99/11/10

امشب دایی علینا اومدن خونمون برات مینیون خریدن کلی کیف کردی خودت برا تولدت سفارش داده بودی ...
16 اسفند 1399

99/11/4

عمه سوده امروز برگشت دانشگاه خیلی جالبه تا وقتی بود هر روز میرفتی خونه مامان سیما از تو پله میگفتی عمم کو ولی وقتی رفت دیگه از فرداش اصلا سراغ نمیگیری
16 اسفند 1399

کارهای دی ماه

بعضی روزا صبح بالشت بغل میکنی میری خونه مامان سیما انقدر تو بانمکی . شبا خوت میری مسواک میزنی کلا ادم مستقلی هستی دوست داری همه کارهاتو خودت بکنی قربونت برم انقدر آقایی . از کارتون ولاد و نیکی کلی انگلیسی یاد گرفتی apple . helpe me . ok . come on قشنگ میدونی چی رو کجا بکار ببری به غذا پختن میگی پزیدی به انتخاب میگی انتباخ . سردت میشه میگی یخمه . اذیت که میکنی میگی مامانم من میگم بله انقدر میگی مامانم تا بگم جانم تو خیلی شیرین زبونی ...
16 اسفند 1399

99/10/17

بابا یاسر برات یه موتور شارژی گنده خریده انقدر داری ذوق میکنی کلی سوار شدی بعد موتور رو گذاشتیم خونه مامان سیما دیگه اونجا بازی میکنی  ...
16 اسفند 1399

99/9/30

امشب عمه سوده اومده کلی برات سوغاتی های قشنگ اورده کفش و بتمن و لپ لپ و شکلات وای که چقدر خوشحال شدی  ...
16 اسفند 1399